1-پسری از بالای درخت افتاد.گفت:خوب شد نمردم وگرنه بابام منو میکشت!
2-فسقلی:دارم برای خودم نامه مینویسم.قلقلی:چی مینویسی؟فسقلی:نمیدونم هنوز به دستم نرسیده.
3-فسقلی:من هیچوقت به سلمانی نمیروم.قلقلی:عجب! پس چطوری موهایت را کوتاه میکنی؟فسقلی:خیلی آسون!هروقت که موهایم بلند میشود،با خواهرم دعوا میکنم.آنوقت او تمام موهایم را میکند.
4-قلقلی:توچندشنبه بهدنیا آمدی؟فسقلی:جمعه!قلقلی:دروغ نگو،جمعه ها که تعطیل است!
5-فسقلی:دوست داری جای چهکسی باشی؟ قلقلی:جای تو !فسقلی:چرا؟ قلقلی:برای اینکه
دوست نازنینی مثل خودم داشته باشم.
6-مادر:قلقلی،چرا چتر تازهات را سوراخ کردی؟قلقلی:برای اینکه بفهمم بارون کی بند میآید.
7-مرده رادیو گوش میداد مجری گفت: مسیر بزرگراه همت به امام حسین بسته است،دوستش میگه: عجب آدمیه دیگه برا چی قسم میخوری؟؟؟
9-قلقلی میره تو صف نون وایی، شاطره میگه: نون تا اینجا بیشتر نمیرسه، بقیه برن.قلقلی میگه: ببخشید میشه جمعتر وایسین نون به ما هم برسه