پيامهاي اتاق
+
سلام
خوش اومدم
ميدونم خودم:)
حرف امروز من
93/12/23
زهرامحمودي
سلام عزيزم خوش اومدي.......اعتماد به سقفو دارين؟؟؟!!!....
حرف امروز من
سلام ممنون
حرف امروز من
نه بابا من ديگه پير شدم قهر نميكنم:D
حرف امروز من
البته خيلي اخلاقام هنوز مال كودك درونمه ها.
+
دوستان اولين کار گروهي ما...هر يک به طور خلاصه خودمان رو معرفي کنيم...
zahra khanoom
93/12/23
+
خنده دار
رفتم مغازه ميگم ببخشيد تخمه داريد؟
ميگه کيلويي؟
گفتم پ... يهو داد زد خفه شو،چيه شما جوونا يا گرفتين ميگين پ ن پ.
گفتم پنير ميخواستم!
بدبخت کلي عذرخواهي کرد گف:
پنير کيلويي؟
گفتم پ ن پ متري بده!!!
بعد در رفتم...خخخخخخخخخخ
زهرامحمودي
93/12/25
+
آجي هاي گل سلام.....ببخشيد يه چن روز نبودم....از دخترايي ك تازه عضو شدن مي خوام كه حتما به اين فيد برن.....ميسي....:http://parsiyar.ir/zm81/Rooms/3435/9187500/
.: صداي باران :.
93/12/27
+
حتماااااا بخوووووووونيييييييد
داستان... عصبانيت و عشق
حتما بخونيد
?مرد درحال تميز كردن اتومبيل تازه خود بود كه متوجه شد پسر 4 ساله اش تكه سنگي برداشته و بر وري ماشين خط مي اندازد.
مرد با عصبانيت دست كودك را گرفت و چندين مرتبه ضربات محكمي بر دستان كودك زد بدون اينكه متوجه آچاري كه در دستش بود شود.
در بيمارستان كودك به دليل شكستگي هاي فراوان، انگشتان دست خود را از دست داد.
تك انديش
94/1/15
وقتي كودك پدرخود را ديد با چشماني آكنده از درد از او پرسيد: پدر انگشتان من كي دوباره رشد مي كنند؟
مرد بسيار عاجز و ناتوان شده بود و نمي توانست سخني بگويد، به سمت ماشين خود بازگشت و شروع كرد به لگد مال كردن ماشين ..
و با اين عمل كل ماشين را از بين برد و ناگهان چشمش به خراشيدگي كه كودك ايجاد كرده بود خورد كه نوشته بود:
( دوستت دارم پدر ! )